تولدی دوباره!!!
هدایای مراسم کافه
هدیه ی خانم "ز.پ" دوست و همکلاسیم که به همراه آقاشون!!! اومده بودن!
کلی جلوی خودمو گرفتم که نگفتم بهش اینو سال 89 خوندم
هدیه ی دوم رو "مجید" و "مهیار" دوستان و همکاران کافه بهم دادن.
این لیوانه خیلی خفنه! نوشیدنی رو تا یک ساعت گرم یا سرد نگه میداره! راست کار خودمه که نم نم چایی میخورم
هدیه بعدی رو از "بهادر" گرفتم که دوست "ف" بوده و من بر اون اساس میشناسمش و باهاش دوست شدم!
پازلی از شهر نیویورک!
هدیه ی بعدی رو "الهام" خانم ، دوست "آ" که معشوق "ف" میباشد ، اهدا کرد
این یه وسیله ی تزیینیه ، که توش یه مایعیه و یه جامدی!!! وقتی برش میگردونی به شکل اعجاب انگیز ناکی در هم مخلوط میشن. من بهش میگم رورشاخ سیار!
کادوی بعدی رو چه کسی داد و چی داد؟ "ن.م" دوست خانم بنده بودن که طی یک جنگ بزرگ با "خانواده ی شین" پیروز شُدن و هدیه ی خود را اوّلتر! اهدا نمودند!
بله! کتابهای اورژینال خارجکی سلینجر!
بعد این قضیه "خانواده ی شین" هدیه شون رو دادن که...
باز هم کتابهای ارزشمند آقام بود! واقعاً در اون لحظات من و اونهمه خوشبختی محال بود!
برای اینکه دوستان فکر نکنن من دبیرستانی هستم و دارم خالی میبندم براتون، این عکس رو ببینید
این یکی رو آخر شب توی کافه "ا.ف" دوست خوبم و همکارم بهم داد ولی دوست دارم همینجا بگم چی داد بهم
باورتون نمیشه که چقدر برام عزیزه! خیلی دوستش دارم ، خیلی!
این یکی هدیه رو "آریا" از کارکنان عطر و ادکلن فروشی همیشگی من و بانوم بهمون داد، توی مراسم نبود و بعد مراسم بهش سر زدم - قبلش زنگ زد و تبریک گفت - شاید باورتون نشه ولی توی سه ماه حداقل 10-12 تا عطر و ادکلن ازش خریدیم ، به قول خودش از اول آشنا رفتیم تو (منظورش برخورد گرم منه!!!)
برگردیم به مراسم تولد کافه ، هدیه ی بعد رو دوستم ، همکارم ، راهنمام توی عرصه های درسی و علمی و هم دانشگاهی خیلی خوبم در دورانی که کارشناسی میخوندم بهم داد ، هدیه ی خانم دکتر "ک.ج" این بود:
مترجم کتاب استاد حال حاضر خودمه ، یکی از معتبرترین رفرنس های دنیا در زمینه بازی کودکان و بازی درمانیه.
"ف" و "آ" با هم اینو دادن که کَف کردم واقعاً...
واقعاً برام ارزش معنوی زیادی داره ، خیلی خیلی زیاد! خیلی خیلی خیلی زیاد! دستبندی از لوگوی گروه خیلی خیلی مورد علاقه ام!
بعد نوبت هدایای خانومم "ز" شُد...
فریم اول[هدایا از راه دور]
فریم دوم[زیپو Solid Brass]
این نوعی آتش زنه است! خیلی خوشگله ، نه؟
فریم سوم [نفس آدم بند میاد!!!]
این یک خودنویس است! و آنقدر خفن است که دلم نمیاد باهاش بنویسم!!! عاشقشم!
بعدش دیگه این مهمونی تموم شُد و ما رفتیم، آخر شب هم خونه یک مهمونی کوچولویی برامون گرفتن مادر و خواهر که اینا رو بهم دادن:
یک صندل (سندل؟) راحت که برم باهاش سر کار
و در نهایت خواهرم بود که...
اینها رو داد بهم، خیلی خوشگل بود! خیلی دوستش دارم ، اسپری پودری هم در حد خوردن با غذا دوست دارم...
و من روز خود را اینگونه گذراندم!
پ.ن: همونطور که توی پُست قبل گفتم اولین هدیه ی تولدم رو مهدی داد که به نیت ویه ری 320 هزار تومن نقد گذاشت کف دستم ، روز تولدم هم با هدیه ی تولد خدا بهم شروع شد ، بیدار که شدم دردی رو توی کف پای راستم طرفای انگشت شست حس کردم ، گفتم حتما یه درد ساده است ، تا شب هی بدتر و بدتر و بدتر شُد تا اینکه از ساعت 8و9 شب به حدی درد داشتم که کاملا لنگ میزدم و کف پام به سختی روی زمین قرار میگرفت ، امروز حتی همین کار رو هم نمیتونستم کنم و من رو به پزشک نشون دادن ، دو تا حدس زد ، عفونت (پوستی یا مفصلی) و نقرس! خدایا عاشقتم که هیجانشو حفظ میکنی!
خدا بده یه ذره شانس!!! :))) ملت این همـــــــــــــــــــــــه آدم دورو برشون دارن که بهشون هدیه بدن بعد ملت هم بیان عکسشو بذارن اینجا واسه ما قیف و قپی بیان!!! واللا ! با این کادوهاشون!! [عینک] [نیشخند]
مبارک ها باشه هولدنکم [ماچ] اون کسالتم رفع میشه زود زود زود [بغل]
تولدت مبارک : )
[نیشخند]عزییییییزمممم چقد کادوووو!خدا خاسته یه ذره حالت رو بگیر بعدش با دیدن اینا رو دل نکنی!!!!من هی میومدم پایین نیشم ییشتر باز میشد خیلیییی خوب بودن!مخصوصا اون مخلوط جامع مایده خیلییییی خفن بود! راستی فرزندم شما سایز پات چنده؟!![نیشخند]
تولدت مبارک! :) چقد کادو، بسی دلمان سوخت! خوش به حالتان! + دوستان هماهنگ کرده بودن سر خریدن اون سه تا کتاب؟! سه تاش عین هم! O_o
فک کنم برا من مثلن دوستام آلبوم لتزگو ی اوریلو بیارن همین قد خوشال می شم (: مبارکت باشه همشون.مخصوصن سلینجرا.
راستی تو خفن جغدیااااا
سلام هولدن ببخشید دیر رسیدم...تولدت مبارک از اون دعا خوب ها از طرف من تقدیم به تو... بگو آمین[نیشخند]
آقا تولدت مبارک چرا مارو دعوت نکردی ؟؟؟ می ترسیدی برات کادو بیاریم ؟ [نیشخند] خردادی ها هموشون تکن تــــــــــــــــولدت مبارک هیولای مهربون
اول و از همه مهمتر تولــــــــــــــــــــــــــدت موبارک پسر خوب[نیشخند]دوم اینکه من یادم افتاد به یکی یه قولی داده بودم و یاااااادم رفته بوده اصن[نگران] والا خوش به حالت ما آرزو که چه عرض کنم عقده شده دیگه واسمون عاغا جان هر کی میخاد واسمون کادو بخره در جهت شاد نمودن ما باشه نه صرفا در جهت رفع وظیقه و برداشتن باری از دوش خودشان که بگن من دیگه کادو رو واسش خریدم حالا خوشش میخاد بیاد میخاد نیاد!!!!